عشق را با من، مرا با عشق بالایی چه کار
کوه را با سایهی سنگینی تنهایی چه کار
ای غزل! در کنج غمها با خطرها خو کنم؟
ماهی تنگام، مرا با مرغ دریایی چه کار
سعی من همخانهی خروارها آسودگیست
بخت پا خوابیده را با جاده پیمایی چه کار
عشق را هم پردهی آغوش شیدایی کنم؟
حضرت خورشید را با ابر هر جایی چه کار
ای قلم دست از شکوه خاطرات من بشوی
دفتر پوسیده را با صفحهآرایی چه کار
- ۹۵/۰۹/۱۲